مقدمه
در شمارههای قبل و در سلسله مقالاتی درباره نورومارکتینگ یا بازاریابیعصبی با هم صحبت کردیم و دیدیم نورومارکتینگ؛ بازاریابی مبتنی بر شناخت ذهن مشتری به کمک علوم اعصاب است و تلاش داریم با شناخت تکنیکهای اقناع و تأثیرگذاری، پیام مطلوب خود را به صورت مؤثر و ماندگار به مخاطب برسانیم و در قلب و ذهن او نفوذ کنیم. در شماره قبل با عصای جادویی”گوشدادن همدلانه” آشنا شدیم و دوازده سیاهچاله و پنج ستاره این موضوع را شناختیم. در این مقاله به تکمیل مبحث گوشدادن مؤثر میپردازیم تا به عنوان یک فروشنده حرفهای و نوین، پس از تجهیزشدن به ابزارهایی مثل درک ساختار مغز، قدرت آسیبپذیری و اکسیر داستانگویی اکنون یک ابزار دیگر به اندوختههای خود اضافه کنیم.
از عینک مشتری دیدن!
همانطور که در مقاله قبل اشاره شد، ما بهعنوان یک فروشنده باید صبور، کنجکاو، بادقت و حامی باشیم تا مشتری نیز برای برقراری ارتباط و بیان خواستههای واقعی خود علاقه داشته باشد. درواقع باید به جای گوشکردن به حرفهای مشتری با هدف یافتن یک مشکل، سعی کنیم به صحبتهای او با هدف درک و فهمیدن گوش کنیم و بیش از آنکه به گفتههای مشتری پی ببریم بتوانیم نگفتههای او را درک کنیم. وقتی با هدف ادارک به مشتری گوش کنیم، او هم ترغیب میشود تا مشکلات، عقاید و احساسات خود را بیان کند و میتوانیم به داستانهای مشتری آگاه شویم.
در یک جلسه فروش مشتری همواره به این موضوع فکر میکند که آیا فروشنده فقط به منافع خودش فکر میکند یا منافع من را هم مدنظر دارد. اگر خریدار احساس کند که فروشنده سعی در متقاعدکردن او دارد، از خودش مقاوت نشان میدهد اما اگر حس کند به او اهمیت داده شده است آنگاه با فروشنده همکاری خواهد داشت. در واقع نکته اصلی اینجاست که اگر یاد بگیریم در جلسه فروش به جای تمرکز بر فروش، بر فهمیدن و درک مشتری تمرکز کنیم، مسیر بهتری برای فروش ایجاد خواهد شد و برای رسیدن به این نقطه باید با توجه و دقت کامل به صحبتها، حرکات و احساسات مشتری توجه کنیم و سؤالات خود را مبتنی بر صحبتهای مشتری بپرسیم تا او نیز این احساس کنجکاوی ما نسبت به خواستههایش را درک کند.
سه گام طلایی برای گوشدادن همدلانه
در گوشکردن واقعی فقط گوشهای ما درگیر نیستند، بلکه چشم، قلب و توجه ما به صورت کامل برای مشتری است و چنین برخوردی باعث میشود تا مشتری خود را فرد با ارزشی بداند و علاقمند به ایجاد و ادامه ارتباط باشد. به طور کلی یک شنونده همدل برای عملکرد درست باید سه خصوصیت آگاهی، ترغیب و واکنش را بهخوبی در خود پرورش دهد و در جای درست خود استفاده کند. در ادامه به بررسی تفصیلی این سه خصوصیت و نمونههایی از تکنیکهای کاربردی در هر ویژگی خواهیم پرداخت.
- آگاهی
یک فروشنده امروزی، برای اینکه بتواند به درستی نسبت به مخاطب آگاهی و شناخت پیدا کند باید:
- به اشارات غیرکلامی (زبان بدن و حرکات صورت) مشتری دقت کند و آنها را درک کند.
- بهجای شنیدن با بخش چپ مغز و پرسشهای منطقی، بهدنبال فکر کردن با بخش راست مغز و پرسیدن سؤالات کنجکاوانه باشد.
- از فکر کردن به سؤالات بعدی در ذهن خود دست بردارد و توجه خود را کامل به گفتوگو معطوف کند.
- ترغیب
وقتی فردی را ترغیب میکنیم، در واقع تلاش داریم تا زمینه را برای اعتمادسازی ایجاد کنیم تا بتواند با آرامش آنچه میخواهد را بر زبان بیاورد. در بیشتر موارد، برای ترغیب از مخاطب سؤالاتی میپرسیم، سؤالاتی که از صحبتهای مخاطب برداشت کردهایم. ترغیبکردن میتواند به صورت کلامی (آنچه میگویید) و به صورت غیرکلامی (آنچه با حرکات چهره و بدن خود بروز میدهید) انجام شود. در ادامه نمونهای از اقدامات ترغیبکننده برای مشتریان که منجر به اعتمادسازی و ادامه صحبت میشود بیان خواهد شد:
- حرکات سر به نشانه تأیید و همراه با کلمات “اوهوم” یا “آهان” و همچنین حرکات مناسب چشم و ابروها مطابق با احساسات طرف مقابل.
- استفاده از اصطلاحاتی مثل “لطفا بیشتر برایم بگو” یا “ممکن هست بیشتر توضیح بدهی” باعث میشود مشتری مشتاقانهتر ادامه دهد.
- مکث کردن در صحبتها و اجازه دادن به مشتری برای جمعآوری دیدگاههایش و نوبت دادن برای صحبت.
- پرسیدن سؤالات کوتاه ترغیب کننده مثل “خب، بعدش چی شد؟” یا ” بعدش چه اتفاقی افتاد؟” و سپس یک مکث کوتاه تا مشتری متوجه شود منتظر شنیدن پاسخ هستید.
- استفاده از شبه سؤالها (منظور از شبه سؤال، نوعی پرسش ضمنی است که به شنونده فرصت میدهد تا جواب دهد اما علامت یا لحن سوالی در جمله وجود ندارد). سه مورد از شبه سؤالها و کاربرد هر کدام در زیر اشاره شده است:
الف) درست متوجه شدهام که حس میکردی از آن اتفاق ناراحت شدهای ( یا هر احساس دیگری که مشتری تجربه کرده است).
با این پرسش به مشتری اجازه میدهید برای حس خود نامی مناسب انتخاب کند.
ب) ممکن است برای من توضیح بدهی که چقدر احساس خوشحالی (یا حس دیگری) از خرید محصول قبلی داشتی.
با این سوال مخاطب میتواند میزان احساس خود را بیان کند.
ج) چرا اینگونه احساس میکردی؟ میتوانی بگویی این احساس از کجا ریشه میگیرد.
این نوع پرسش به طرف مقابل کمک میکند تا ریشههای احساس خود را شناسایی کند و بتواند تجربیات احساسی خود را به وضوح بیان کند.
- واکنش
وقتیکه گامهای آگاهی و ترغیب را پشت سر گذاشتید، اکنون به مرحلهای میرسید که باید واکنشی مناسب (از نظر کلامی و غیرکلامی) از خود بروز دهید تا پاسخ مناسبی به دریافتهایی که تاکنون از مشتری داشتهاید نشان دهید زیرا همه دوست دارند تا واکنشهای طرف مقابل خود را بررسی کنند و مطمن شوند حرفهایشان شنیده و درک شده است. برای این منظور میتوانید واکنشهای زیر را استفاده کنید:
- خب حالا اگر بخواهیم جمعبندی کنیم باید گفت که …
- اجازه بده ببینم آیا درست فهمیدم. شما توضیح دادی که …
وقتی که به بیان مجدد داستان خریدارتان به صورت خلاصه اقدام میکنید، در نظر داشته باشید که هم به صورت کلامی این کار را انجام دهید(این موضوع به خریدار نشان میدهد شما به صحبتهایش توجه کردهاید) و هم به صورت غیرکلامی احساسات درگیر در داستان مشتری را بروز دهید (این کار به مشتری ثابت میکند احساسات او را نیز درک کردهاید).
و پس از بیان خلاصه داستان مشتری، این پرسش را از او داشته باشید که : “درست متوجه شدم؟”. در نتیجه مشتری با پاسخ مثبت یه پرسش شما، احساس اطمینان دوطرفه را مستحکم میکند. به عنوان پرسشهای مکمل برای این قسمت، که به مشتری نشان دهد احساس او را درک کردهاید میتوانید موارد زیر را بپرسید:
- این را میفهمم چون در آن زمان … (احساس مخاطب چه بوده است)
- تصور میکنم در آن شرایط احساس میکردی … (احساس مخاطب چه بوده است)
- میتوانم تصور کنم در آن لحظه چه حسی داشتی چون … (بیان دلیل احتمالی احساس مخاطب)
- وقتی داشتی قسمت … ماجرا را تعریف میکردی، احساس کردم تو … (بیان احساس مخاطب در قسمتی خاص از داستان)
در صورتی که هر سه گام را به درسی طی کرده باشید، در این نقطه پیوند عاطفی مورد نظر بین خریدار و شما (به عنوان فروشنده یا فرد تأثیرگذار) شکل گرفته است و مشتری آمادگی لازم برای هدایت شدن به سمت خرید را دارد.
جمع بندی
در این مقاله و مقاله قبل با “گوش دادن همدلانه” بهعنوان سلاحی مخفی ولی مؤثر برای ایجاد پیوند عاطفی با مشتری آشنا شدیم و دیدیم تبدیل شدن به یک فروشنده حرفهای نیازمند، گوش کردن به مشتری با چشم، گوش، قلب و توجه کامل و فاصله گرفتن از سیاهچالهای مختلکننده رابطه است و امروز به سه گام اصلی روند گوشدادن مؤثر پرداختیم. همانطور که در این دو مقاله مشاهده کردید، توانایی ادارک احساسات و هیجانات مخاطب در ایجاد پیوندهای عاطفی بسیار مهم است، زیرا با شناسایی احساسات فرد مقابل در هر لحظه از ارتباط میتوانیم واکنشهای مناسبتری نسبت به صحبتهای مخاطب نشان دهیم و به منظور تشخیص احساسات، ادارک ارتباطات غیرکلامی (زبان بدن، حالتهای چهره و هرچه به جز کلام ما بر پیام ما مؤثر است) در این زمینه بسیار مهم است. همیشه گفتهایم که، بر خلاف بازاریابی سنتی که در پی شنیدن گفتههای اگاهانه مشتریان بود(که اغلب هم با واقعیت فاصله داشت) در بازارایابی عصبی به دنبال شنیدن نگفتههای مشتری(که نیازهای واقعی اینجا شکل میگیرد) هستیم.
بههمین دلیل در مقالات بعدی به صورت کاربردی و مبتنی بر متون علمی و صحیح به معرفی و شناخت ارتباطات غیرکلامی خواهیم پرداخت تا بتوانیم در مسیر تبدیل شدن به یک ابرقهرمان فروش، سریعتر حرکت کنیم.