باورهای منفی و مخرب چگونه در ذهن ما شکل میگیرند و مسیر فروش ما را ناهموار میکنند
در بسیاری از کارگاه های و دوره های آموزشی و حتی بسیاری از کتاب های آموزش فروش، ابتدا از تکنیک ها و روشهای فروش و متقاعدسازی مشتریان آغاز میکنند و مخاطبین هم خوشحال و راضی به سراغ اجرای تکنیکها در فرایند فروش میرون اما گاهی هر چه بر در خانه مشتریان میکوبی هیچ کس در نمیگشاید و متحیر میشوی که کجای مسیر را اشتباه طی کردهای!
در طول چند سال فعالیت و تدریس و مشاوره در فروش و بازاریابی به این نتیجه رسیدهام که پیش از یادگیری تکنیک ها و روشها و استراتژی ها، باید کشتزار ذهن را بررسی کرد که آیا زمین مناسبی برای رشد بذرهای فروشندگی میباشد یا خیر. بسیاری از باورها و ایدههایی که از کودکی و تحت تأثیر خانواده و جامعه و دوستان و رسانه و … به ذهن ما القا شده است، مثل علفهای هرز پیرامون نهالهای ذهن ما پیچیده است و اجازه نمیدهد ایدهها و تکنیکهایی که یاد گرفته ایم را به درستی اجرا کنیم. در این مقاله به اثر پیگمالیون و مسیر شکلگیری باورهای درونی میپردازیم.
اثر پیگمالیون در شکل گیری باورها
فرض کنید در کودکی کار جدید انجام میدهید و موفق نمیشوید و والدینتان به شما گفتهاند که نمیتوانید و پس از امتحان چند کار جدید و تجربههی منفی متوالی و تخریب شخصیت شما توسط دلسوزان اطرافتان! و مقایسه شدن با سایر بچههای فامیل و همسایه طبقه بالایی، به این باور رسیده اید که شروع کار جدید برای شما منجر به هزینه و شکست خواهد شد.
این باور مخرب که در کودکی در ذهن شما شکل میگیرد منجر به این میشود که رفتارهای شما تغییر کند. هر بار که شما در موقعیت جدیدی قرار میگیرید، باورهای منفی شما در ذهنتان قد علم میکنند و یادآوری میکنند «تو نمیتوانی» و در نتیجه شما رفتاری توأم با عدم اعتماد به نفس یا همراه با شک و تردید و نگرانی بروز میدهید. چنین رفتاری باعث میشود که مخاطب شما که مشتری، همکاری، همسر، مدیر یا هر فردی دیگری است، با دیدن این رفتار ضعیف و غیرحرفهای، احساس منفی پیدا کند و در نتیجه یک فکر منفی پیرامون شما در ذهنش شکل میگیرد. ظهور این باور منفی در ذهن مخاطب باعث میشود اعتماد کافی به ادامه ارتباط یا همکاری با شما نداشته باشد و به همین دلیل بازخورد منفی ارایه میدهید یا تمایلی به همکاری ندارد و این موضوع شما را بیش از پیش به باور مطمئنتر میکند که نمیتوانید.
به طور مثال فروشندهای که در خود باور بی ارزشی دارد و از کودکی به او القا شده است که دیگران بهتر از او هستند و همیشه با خاطر کوچکترین اشتباه یا تجربه غیرموفق، تنبیه و تمسخر و تحقیر شده است، برای یک جلسه بسیار مهم با مدیر یکی از شرکتهای برتر کشور دعوت میشود. این علف هرز قدیمی که در ذهن او امروز تیدیل به یک درخت تنومند شده است، به محض شنیدن خبر جلسه مهم، به فروشنده داستان ما جملات زیر را یادآوری میکند که:
«تو نمیتوانی و گند میزنی»، «تو کجا و آن مدیر رده بالا کجا»، «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست (گویا این باور منفی طبع شعر هم دارد!)»، «اگر جلسه را خراب کنی آبرویت میرود» و …
در نتیجه فروشنده ما با ترس و لرز وارد جلسه میشود و با نگرانی و بیاعتمادی صحبت میکند. مدیرعامل هم با دیدن چنین رفتاری، نمیتواند به فروشنده ما اعتماد کند و احساس میکند تسلطی روی موضوع و محصول ندارد و در نتیجه به صورت محترمانه به او میگوید با شما تماس خواهم گرفت و هیچ ارتباط و فروشی شکل نمیگیرد. در پرده آخر داستان هم فروشنده خسته ما به خودش میگوید: « این یکی هم نخرید، من که از اول خبر داشتم آخرش به هیچ جا نمیرسم» و درنهایت درخت تنومند باور مخرب مستحکمتر از قبل میشود.
اثر پیگمالیون یک مفهوم روانشناسی است و توضیح میدهد که انتظاراتی که محیط از شما دارد و بازخوردهایی که ارایه میکند منجر به شکلگیری باورهای درونی شما میشود. این باورها باعث شکلگیری رفتارهای شما در قبل مخاطبین میشود. وقتی فرد مقابل رفتار شما را میبیند نسبت به شما باورهایی در ذهن خود شکل میدهد و بر همان اساس به شما بازخورد میدهد. در این مرحله ممکن است این واکنش مخاطب، باورهای موجود شما را تقویت کند. این چرخه را «اثر پیگمالیون میگویند»
سه باور نابودکننده که شاید شما هم درگیر آن باشید
باورهای مختلفی ممکن است در ذهن ما شکل گرفته باشد که مانع ما در مسیر فروش موفق است و قطعا این باورها به فراخورد هر فرد و متناسب با محیط و شرایط پیرامونی متفاوت است. اما در ادامه، سه باور منفی شایع را بررسی میکنیم که اگر در وجود شما هم باشد، اجازه نمیدهند تا فروشنده موفقی باشید. همچنین موارد و دلایلی برای نقض این باورها را بررسی خواهیم کرد که
باور منفی اول: بازار خراب است کسی نمیخرد
امروزه این صحبت را در اطراف خود بسیار میشنوید و تا حدی تکرار شده است که بسیاری از فروشندگان باور کردهاند که مشتریان دیگر برای خرید کالا پول ندارند و هنگامی که با این باور روز خود را آغاز میکنند با اولین اعتراضات مشتریان به قیمت که مواجه میشوند، به این نتیجه میرسند که باورشان درست است و هیچ فروش رخ نمیدهد.
هرچند به دلیل شرایط سخت اقتصادی مشتریان دقیقتر و سخت تر انتخاب میکنند اما به این معنی نیست که پول ندارند یا نمیخرند. برخی از آمارهای بانک مرکزی نشان میدهد، ایرانیان بیش از 1500هزار میلیارد تومان، پس اندار در بانکها دارند. آمار فروش خودروهای شاسی بلند و لوکس در کشور صعودی بوده است. نکته بسیار مهم اینجاست که مردم همچنین هم برای تأمین نیازها خود پول دارند اما به دنبال این هستند که با هزینه کردن این پول چه «ارزش» بیشتری میتوانند کسب کنند. پس به حای اینکه فکر کنید مردم چون پول ندارند از شما نمیخرند، به این فکر کنید آیا ارزش کافی به مشتری ارایه میدهید تا متقاعد شود باید هزینه کند یا خیر. به پول در جیب مردم فکر نکنید به ارزشی که شما ارایه میدهید فکر کنید.
باور منفی دوم: فروشندگی ذاتی است
بسیار از افراد باور دارند، فروشندگی کاری ذاتی است و باید استعداد آن در وجود شما باشد، در غیراینصورت موفق نخواهید شد. نکته بسیار مهم این است که فروش یک علم است و با یادگیری دانش فروش و تمرین و به کارگیری، این دانش در شما تبدیل به مهارت فروش میشود. پرفسور کارل دوک در سال 2012، مجموعه تحقیقات خود در موضوع استعداد را در قالب کتابی به نام «طرز فکر» منشتر کرد. او در این کتاب با بیان آزمایشات و تحقیقات متعدد نشان داد که چیزی به نام استعداد نمیتواند آینده شما را تعیین کند. تمام تفاوت به طرز فکر وابسته است. اگر شما طرز فکر رشد داشته باشید، باور دارید که میتوانید هرچیزی را یاد بگیرید و فقط عنصر زمان تعیین کننده است. شاید یک نفر در یک سال به موضوعی مسلط شود و دیگری در سه سال. اما هیچ محدودیتی برای یادگیری وجود ندارد. اما اگر طرز تفکر ایستا داشته باشید، به این موضوع باور دارید که هر مهارتی باید، استعدادی در وجود ما باشد. فروشندگی هم یک علم است که با تمرین و تکرار به مهارت منجر میشود به شرطی که طرز تفکر شما طرز تفکر رشد باشد.
فروشنده ها خبیث هستند
این یکی از مخربترین باورها این است که وقتی کلمه فروشنده به گوش ما میخورد، صفاتی مثل کلاهبردار، کلاش، سمج، دروغگو و صفات منفی دیگر به ذهن میرسد که باعث میشود حس بدی پیدا کنیم. اما به این نکته توجه داشته باشید همه چیز به تعریف شما از فروش برمیگردد. فروش یعنی مقاعدسازی، فروش یعنی تاثیرگذاری، فروش ایجاد حس پذیرش در فرد مقابل نسبت به ایده و نظر و خواسته شما. اگر با این دید به فروش نگاه کنیم، تمام ما انسانها فروشنده هستیم و فقط ارزشی که ارایه میدهیم و مشتری هدف متفاوت است. به نظر قویترین فروشندگان تاریخ افرای بودهاند که توانستهاند بر مردم جهان یا یک ملت تاثیرگذار باشند. استیو جابز، نلسون ماندلا، گاندی، مارتین لوترکینگ که بزرگترین رهبران تاریخ در حوزه کاری خود بوده اند، بزرگترین فروشندگان هستند زیرا توانستهاند ایدههای خود را به دنیا بفروشند و یک ملت یا جهان را با خود همراه کنند. فروشندگانی که با تکیه بر دروغ و نیرنگ و حقه اقدام به فروش میکنند، هرگز نمیتوانند به ثروت پایدار برسند و همه چیز در همان فروش اول خلاصه میشود. پس فروشندگان افراد خبیثی و بدذاتی نیستند، فروشندگان انسانهای تأثیرگذاری هستند که میتوانند بین خواستههای مشتری و ارزشی که ارایه میدهند ارتباط برقرار کنند.
جمع بندی:
در این مقاله به بررسی مسیر شکل گیری باورهای متفی در ذهن پرداختیم که میتواند مسیر کاری و فروش شما را تخریب کند. با درک اثر پیگمالیون و شناخت ریشههای باورها، میتوانید بسیار بهتر نسب به استفاده از راهکارهای و تکنیکها اقدام کنید. همچنین به بررسی برخی باورهای منفی که به صورت مستقیم با کار فروش و فروشندگی مرتبط است، پرداختیم و تلاش کردیم با ارایه مواردی این باورهای غلط را نقض کنیم. به یاد داشته باشید که ما باورهای خودمان را زندگی میکنیم و اگر در مسیر فروش باورهای غلط خود را اصلاح نکنید، تمام تکنیکهای و روشهای فروش بیاثر خواهند بود.