قدرت پنهان آسیب پذیری برای فروش بیشتر
مقدمه
در شمارههای قبل و در سلسله مقالاتی درباره نورومارکتینگ یا بازاریابی عصبی با هم صحبت کردیم و دیدیم نورومارکتینگ؛ بازاریابی مبتنی بر شناخت ذهن مشتری به کمک علوم اعصاب است و تلاش داریم تا با شناخت تکنیکها و روشهای اقناع و تأثیرگذاری، پیام مطلوب خود را به صورت مؤثر و ماندگار به مخاطب برسانیم و در قلب و ذهن او نفوذ کنیم. در مقاله قبل توضیح داده شد که فروش امروز متحول شده است و منشأ این تفاوت ساختار ذهن و قدرت احساسات است و چهار ویژگی مغزی را بررسی کردیم که احساسات مشتری را درگیر میکند و باعث میشود فرد آماده خرید یعنی تغییر وضعیت از بازدیدکننده به مشتری شود. در این مقاله به سراغ اصلی پنهان اما مؤثر در فروشندگی نوین میرویم که با شناخت و استفاده از آن میتوان زمینه رسیدن به فروشی موفق را تا حد زیادی ایجاد کرد.
ابرقهرمانی از جنس خودمان
تصور کنید یکی از دوستانتان درگیر مشکلات خانوادگی شده است و از شما راهنمایی میخواهد(البته فقط فرض کنید میخواهید مشاوره بدهید و علی رغم علاقه و تخصصتان، لطفاً کار را به مشاوران خانواده بسپارید). دوست شما شروع به شکایت و نالیدن از زمین و زمان میکند. همسرش بد اخلاق است، فرزندانش به او بی احترامی میکنند، همکارانش در محل کار او را مسخره میکنند، شریکش حق او را خورده است و انواع و اقسام مشکلاتی که برای شما بیان میکند.
واکنش شما به عنوان یک مشاور میتواند به دو صورت باشد:
الف) خود را در جایگاه یک آدم حرفهای و بینقص که از دانش بالایی برخوردار است ببینید و با نگاهی بالا به پایین شروع به ارایه راهکارهای علمی و تجربی کنید که از دل کلاسها و کتابهای متعددی که خواندهاید برگرفتهاید و مثل یک قهرمان که هیچ کدام از این مشکلات را نداشته است خود را بی نقص نشان دهید و نقش بازی کنید.
ب) مثل یک دوست در کنارش باشید و اعتراف کنید شما هم با برخی از این مشکلات در برهههای مختلف زندگی خود دست به گریبان بودهاید. گاهی حتی شکست خوردهاید و اشتباهاتی را مرتکب شدهاید. سپس به روشهایی که برای شما یا دیگران که مشکلاتی مشابه داشته اند مفید بوده است اشاره کنید و دوستتان را همراهی کنید تا بهترین راه حل را انتخاب کند.
به نظر شما کدام روش برخورد برای مخاطب دوستداشتنیتر است و راحتتر ارتباط برقرار میکند ؟ قهرمان بیعیب و نقص یا انسانی از جنس خودمان با همان ضعفها و اشتباهات.
تولد یک اعتماد
آغاز هر ارتباطی ایجاد حس اعتماد است. این ارتباط میتواند بین پدر و فرزند، دو دوست، دو همکار و یا مشتری و فروشنده باشد. تا هنگامی که اعتمادی ایجاد نشود دو طرف جرأت ورود به رابطه را پیدا نمیکنند. آنچه در فروش نوین روی آن تأکید میشود این موضوع اساسی است که آسیب پذیری مبنای اعتماد است. مغز قدیم همواره در حال بررسی محیط اطراف است تا خطری ما را تهدید نکند و به سمت افرادی جذب شویم که شبیه ما هستند، به همین دلیل وقتی فرد جدیدی (فروشنده، دوست، همکار و … ) وارد ارتباط با ما میشود و در پی تبادل یک پیام است، مغز قدیم کاملاً مراقب است که فرد خطرناکی نباشد. وقتی کسی به اشتباهات و آسیبپذیریهای خود اعتراف میکند مغز قدیم میگوید ” او علاقه دارد که آسیبپذیریهای خودش را با من در میان بگذارد و این یعنی به من اعتماد دارد که مشکلاتش را به راحتی میگوید پس من هم میتوانم به او اعتماد کنم.” وقتی ما اجازه میدهیم کسی چهره واقعی ما را آنگونه که هستیم ببیند، پتانسیل لازم برای برقراری ارتباط عاطفی را ایجاد کردهایم.
در مقالات قبل درباره ساختار سهگانه مغز و قدرت احساسات صحبت کردیم. مبتنی بر آنچه پیش از یاد گرفتیم فرض کنید این اعتراف به اشتباه و آسیب پذیری همراه با خاطرهگویی و بروز احساسات واقعی مثل یک قطره اشک یا یک لبخند همراه باشد، مغز میانی هم درگیر میشود و در نتیجه اعتماد و اشتیاق به ارتباط دوچندان میشود.
خودافشاگری؛ درست یا غلط
خودافشاگری یا آشکارسازی خود، یکی از ویژگیهای رایج ارتباطات سالم است. تحقیقات نشان داده است که واکنش غریزی و غیرارادی افراد به بروز آسیبپذیری طرف مقابل، میل به نشان دادن آسیبپذیری ها و اشتباهات خود است. وقتی افراد ما را قابل اعتماد میبینند و حس میکنند آنچه در دل داریم بیپرده به آنها میگوییم، خودشان هم ترغیب میشوند که حرف دلشان را بگویند. همه ما انسانها دارای نقصهایی هستیم و اشتباهاتی در زندگی خود داشتهایم. وقتی میبینیم دیگران به نقصهای خود اعتراف میکند و با ما درد و دل میکنند، مایل میشویم به آنها اعتماد کنیم. اما بر خلاف آنچه صحبت کردیم، امروزه در دنیای کسب وکار آسیبپذیری و بیان اشتباهات توسط فروشنده به عنوان یک نقطه ضعف به حساب میآید و فروشندگان دارای دیدگاه سنتی به گونهای عمل میکنند که مثل یک ابرقهرمان بیعیب و نقص و کامل دیده شوند که جواب همه سوالات مشتریان را میدانند و از مشتریان بیشتر میفهمند.
فروشنده همه چیزدان
وقتی فروشنده خود را همهچیزدان نشان میدهد، این حس به مشتری هم منتقل شده و موجب میشود اشتیاق او برای ایجاد ارتباط عاطفی که پایه خرید است کمتر شود و احساس کند وقتی همه چیز خوب است چه نیازی به پذیرش ریسک یک تغییر جدید است. باید در نظر داشت، فروش زمانی اتفاق میافتد که مشتری بپذیرد مشکلی دارد، همه چیز روبهراه نیست و باید تغییر کند (محصول را بخرد) تا مشکلش رفع شود و اگر یک فروشنده ابتدا آسیبپذیریهایش را بروز دهد به مشتری جرأت میدهد که اعتماد کند و او هم به نقصها و مشکلاتش اعتراف کند تا سرنخی برای ایجاد ارتباط منجر به خرید به ما بدهد.
با تمام آنچه گفتیم اما هنوز هم فروشندگان آسیبپذیری را اشتباه میدانند. دلیلی که فروشندگان سنتی به اشتباهات و آسیبپذیریهای خود اعتراف نمیکنند، ترس از ضعیف و ناتوان به نظر رسیدن است. فروشندگان یاد گرفتهاند باید مشاورینی متخصص باشند که جواب تمام سؤالات را بدانند. این صحیح است که فروشنده باید در زمینه محصول یا خدمات خود یک متخصص باشد اما نیاز نیست مانند یک ابرقهرمان بیعیب و نقص در هر زمینهای رفتار کند. با نشان دادن آسیبپذیری نه تنها ضعیف شمرده نمیشوید بلکه نشاندهنده جرأت شماست که به اشتباهات خود اعتراف میکنیدو این جرأت به مشتری شما نیز منتقل میشود.
شروع آسیب پذیری
تمام ما انسان ها یک فروشنده هستیم و هرکس در جایگاه خودش در حال فروش ایدهها و نظراتش به دیگران است (در مقالات قبلی گفتیم تعریف ما از فروش متقاعد شدن مخاطب به تغییر حالت است). اگر به قدرت پنهان آسیبپذیری پیبردهاید سعی کنید از استدلال های منطقی نیمکره چپ مغز که به شما نهیب میزند ابرقهرمان باشید فاصله بگیرید، از احساسات منفی و اشتباهاتی که در گوشههای ذهن خود پنهان کرده اید نترسید و آنها را در قالب داستان و خاطره برای دیگران بیان کنید و در نهایت به یاد داشته باشید ما همه انسان هستیم چه خریدار و چه فروشنده، به همین دلیل به دنبال احساساتی باشید که قلب های دو انسان را به هم نزدیک کند و بیان آسیب پذیریها پایه اعتماد و ایجاد ارتباط است. به عنوان تمرین پیشنهاد میکنم سه مورد از اشتباهات و آسیب پذیری هایی که خودتان و مشتریانتان (در قبال خدمات و محصولات) داشتهاید را به یاد بیاورید و سعی کنید آنها را بهصورت یک خاطره برای دیگران تعریف کنید و به آهستگی در مسیر بروز آسیب پذیری و ایجاد پیوندهای قوی عاطفی گام بردارید.
جمع بندی
بسیاری از اصولی که در فروش سنتی استفاده میشد امروز دیگر پاسخگو نیست. ما در دورانی جدید زندگی میکنیم که به دانش و مهارتهای جدیدی نیاز دارد هرچند با آموختههای قبلی ما در تضاد باشد. فروش مدرن و فروش سنتی تفاوتهای عمیقی دارند و پایه اصلی این تفاوتها پذیرش این نکته است که همه ما انسانهایی احساسی هستیم و موتور محرک فروش مدرن، درگیرکردن احساسات مشتری است. پایه ایجاد ارتباط احساسی بین خریدار و فروشنده، اعتماد دوطرفه است و گام اول برای اعتمادسازی، بروز آسیبپذیر بودن فروشنده و اعتراف به اشتباهات و نقصهای خود است تا با مشتری خود همسطح شود و همدلی مورد نیاز ایجاد شود. در این مقاله به بررسی قدرت آسیبپذیری پرداختیم و در مقالات بعدی به یکی دیگر از توانمندیهای مهم فروشندگان امروزی یعنی قدرت داستان گویی خواهیم پرداخت.