مغناطیس فروش – قسمت سوم
شروع طوفانی، فروش موفق
مقدمه:
در شماره های قبل و در سلسله مقالاتی، درباره نورومارکتینگ یا بازاریابی عصبی صحبت کردیم و دیدیم نورومارکتینگ؛ بازاریابی مبتنی بر شناخت ذهن مشتری به کمک علوم اعصاب است و تلاش داریم با شناخت تکنیکهای اقناع و تأثیرگذاری، پیام مطلوب خود را به صورت مؤثر و ماندگار به مخاطب برسانیم تا در قلب و ذهن او نفوذ کنیم. مغز قدیم مشتری نیازمند استفاده از محرک هایی است که در هنگام ارتباط، به اعتماد برسد و اجازه دهد مسیر فروش و متقاعدسازی هموار شود و استفاده از اصول هفتگانه، کلید طلایی شما برای درگیر کردن مغز قدیم مشتریان است. در مقالات اخیر به بررسی هفت اصل مهم برای تحریک و درگیر کردن مغز قدیم مشتریان پرداخته ایم و با چهار اصل خودمحوری، تضاد، ملموس بودن و تصویری بودن آشنا شدهایم. در این مقاله نیز یک کلید مهم دیگر به شما معرفی خواهیم کرد تا قفل فروش را به راحتی باز کنید.
اصل پنجم: آغاز و پایان (شروع قدرتمند، پایانی به یادماندنی یعنی فروش عالی)
لطفا به آخرین فیلمی که مدتها پیش دیدهاید کمی فکر کنید؟ در بیشتر موارد آنچه به یاد میآید مربوط به پایان فیلم و اتفاقی است که برای قهرمان رخ داده است. یا به آخرین باری که برای خرید اقدام کردهاید فکر کنید. آنچه از خرید به یاد دارید احتمالا مربوط به لحظه انتخاب نهایی، پرداخت پول و برخورد نهایی فروشنده است.
اگر شما هم همین موارد را به یاد دارید امری طبیعی است. همانطور که بررسی کردیم، اولین وظیفه مغز قدیم حفظ بقا و ذخیره انرژی برای شماست. بههمیندلیل، وقتی در موقعیت جدید قرار میگیرید، ابتدای ارتباط، مغز شما در بیشترین سطح هوشیاری خود قرار دارد و در حال بررسی این موضوع است که آیا این موقعیت جدید امن؛ جذاب و مطلوب است یا خیر و درصورتیکه به نتیجه برسد شرایط مورد تایید است، ارتباط را ادامه میدهد، به حالت سکون میرود و دیگر انرژی زیادی برای ادامه ارتباط خرج نمیکند. درواقع مغز غریزی همواره تلاش میکند انرژی شما ذخیره شود به همین دلیل وقتی کاری را به دفعات انجام دادهاید و برای شما به صورت عادت تبدیل شده است، بسیار سخت خواهد بود که همان کار را به روشی جدید دهید، زیرا مغز قدیم دربرابر شما مقاومت میکند و تمایل دارد همان روش تکراری که نیاز به یادگیری جدید و در نتیجه مصرف انرژی ندارد را انجام دهد.
علاوه بر ابتدای ارتباط یا صحبت که مغز قدیم در سطح بالای هوشیاری قرار دارد، در انتهای بحث و هنگام جمع بندی نیز سطح هوشیاری مغز غریزی بالاست. علاوه بر این توجه محدود، مغز قدیم در مقابل حجم زیاد اطلاعات یا اطلاعات جزئی و پیچیده که فاقد جذابیت باشند، مقاومت میکند و این اطلاعات را نمیپذیرد به همین دلیل باید در این فرصتهای طلایی مهمترین نکات خود را بیان کنید.
با مشتری شروع کنید
با توجه به واکنشهای مغز قدیم که با هم بررسی کردیم و در نظر گرفتن اصل خودمحوری(مغز قدیم بیش از هرچیز به مشکلات و منافع شما اهمیت میدهد)، پیشنهاد میشود، در ابتدای صحبت پیرامون مشکلات و مسایل مهم مشتریان صحبت کنید و حداکثر سه مزیت اصلی و جذاب محصول یا خدمت خود را که برای مشتری اهمیت دارد و میتواند ناراحتی آنها را کاهش دهد یا منجر به افزایش لذت و آسایش آنها شود، بیان کنید.
با این کار، زمانیکه مغز قدیم مشتری هوشیار است و به شما توجه دارد، موضوعاتی را بیان میکنید که از نظر مغز قدیم مخاطب، دارای اهمیت است و بهترین استفاده را این لحظات میبرید. همچنین حتما در انتهای صحبت نیز مجدداً بر منافع و مشکلات مشتری تمرکز کنید و موارد ابتدای صحبت را مرور کنید. با این کار در مهمترین لحظاتی که مغز آمادگی پذیرش اطلاعات را داشته است، مهمترین صحبتهای خود را ارایه کردهاید.
یکی از بهترین مثالهایی که میتوان برای ارایهای صحیح با شروعی قوی مثال زد، نحوه ارایه استیو جابز (مدیر عامل فقید اپل) هنگام معرفی لپ تاپ معروف این شرکت یعنی iMac بود(پیشنهاد میکنم حتما فیلم ارایه این محصول را ببینید). او در ابتدای صحبتهای خود بیان کرد، این لپتاپ، نازکترین، سبکترین و سریعترین لپتاپ دنیاست. با این شیوه، دقیقاً به سه نیاز اصلی مخاطبین یعنی سبکی، نازک بودن و راحتی حمل و نقل و همچنین سخت افزار قدرتمند اشاره کرد و آن را با سه مزیت اصلی لپتاپ خود مرتبط ساخت و در ادامه به تکمیل و اثبات همین موارد پرداخت.
تمرین: دو محصول یا خدمت خود را انتخاب کنید و بین سه نیاز مشتری و سه منفعت یا مزیت محصول یا خدمت شما (که میتواند در ابتدای صحبت، مغز قدیم مشتری را مجذوب کند)، پیوند برقرار کنید.
اکنون که با اهمیت بالای شروع و پایان قدرتمند در صحبت یا ارتباط آشنا شدیم، لازم است با دو روش قدرتمند و درگیرکننده مغز قدیم برای شروع صحبت، آشنا شویم.
1. داستان های احساسی کوتاه
پیش از این، در مقالاتی به قدرت داستان پرداخیتم. مغزهای سهگانه ما با داستان ارتباط بسیار خوبی دارند. مغز قدیم وقتی متوجه میشود قرار است داستان بشنود، نگران بروز خطر نیست زیرا همیشه داستان را از افراد مهربان و قابل اعتماد مثل پدر و مادرها شنیده است. مغز میانی نیز عاشق داستان است زیرا همیشه با احساسات و خاطرات درگیر است و مغز جدید نیز به دنبال یادگیری از داستان است. سعی کنید همیشه داستانهای کوتاهی داشته باشید که به مشکلات افرادی شبیه مخاطب فعلی شما، اشاره میکند. درواقع داستان شما باید دو بخش از زندگی قهرمان داستان را بیان کند، اول پیش از محصول شما و مشکلاتی که داشته است و بعد از استفاده از محصول شما که نتایج مثبتی را تجربه کرده است.
2. سوالات درگیر کننده
دیروز ساعت 19 کجا حضور داشتید؟
اگر ذهن شما هم به سراغ ساعت 19 دیروز رفت، تعجب نکنید. سوال کردن مثل قلاب عمل میکند. هنگامیکه شما از مخاطبین سوالی میپرسید چه پاسخ کلامی بدهند و چه سکوت کنند، ذهن آنها درگیر سؤال شده است. بههمیندلیل، یکی از روشهای قوی برای شروع مؤثر، پرسیدن سوالاتی است که ذهن مخاطب را مجبور به تفکر کند. برای اینکه پرسشهای قدرتمندی طراحی کنید، میتواند از سه مدل زیر استفاده کنید:
الف) ” چه میشد اگر … “
در این گروه پرسشها سعی داریم، ذهن مشتری را به سمت منافعی هدایت کنیم که در صورت داشتن محصول ما میتواند به دست بیاورد. این سوالات باید کوتاه و ساده باشند و بعد از پرسیدن سوال سکوت کنید تا مشتری بتواند درباره منافع محصول تصویرسازی کند. بهطورمثال برای معرفی یک جاروبرقی که بدون صدا کار میکند و قدرت مکش بالایی دارد میتوانیم بپرسیم:
“چه میشد اگر شما میتوانستید در هر زمان، بدون اینکه افراد از خواب بیدار شوند و با نصف زمان همیشگی، کل خانه را نظافت کنید؟”
ب) ارتباط معانی
فرض کنید برای معرفی خدمات مشاوره روارنشناسی از مخاطبین چنین سوالی کنیم:
“به نظر شما چه ارتباطی بین کلمات امواج رادیویی، سیاهچالههای فضایی، آینده و آسیبهای روانی وجود دارد؟
جواب این است که تمامی این موارد وجود دارند هرچند برای ما قابل رؤیت نیستند.”
با پرسیدن چنین پرسش یا سؤالات مشابه، که از مخاطب میخواهیم به دنبال کشف ارتباط بین کلمات باشد، ذهن او را درگیر میکنیم، مجبور به تفکر میشود و تا جواب درست را از ما دریافت نکند این درگیری ذهنی ادامه دارد. سعی کنید مطابق با محصول یا خدمت خود کلماتی را پیدا کنید که در نهایت ارتباط آنها بتواند شما را در جهت بیان اهمیت موضوع، یاری کند.
ج) ارتباط اعداد
تصور کنید برای ارایه یک نرم افزار حسابداری سؤال زیر را بپرسیم:
به نظر شما چه ارتباطی بین اعداد 1000، 10، 35 و 3 وجود دارد؟
این نرم افزار حسابداری حاصل حدود 1000 ساعت کار فکری و اجرایی است. شرکت ما در زمینه تولید نرم افزار بیش از 10 سال سابقه دارد و تاکنون 35 سازمان معتبر این نرم افزار را خریداری کردهاند علاوه بر اینکه ما 3 سال پشیبانی کامل محصولات را به رایگان انجام میدهیم.”
از طریق درگیر شدن ذهن مشتری برای پیدا کردن ارتباط اعداد میتوانیم قلاب اولیه خوبی ایجاد کنیم.
جمع بندی:
در این مقاله به یکی دیگر از اصول نورومارکتینگ یعنی “آغاز و پایان” پرداختیم. ابتدای ارتباط، مهمترین لحظات ارتباط است و مغز قدیم برا بررسی هوشیار و درگیر است. همیشه به یاد داشته باشید یک آغاز قوی و یک پایان قدرتمند یعنی تأثیرگذاری عالی و فروش عالی. در مقالات بعدی با هم این سفر هیجان انگیز به مغز مشتری را ادامه خواهیم داد.
I was excited to uncover this site. I need to to thank you for your time for this wonderful read!! I definitely enjoyed every bit of it and I have you bookmarked to look at new things on your website.