نورومارکتینگ؛ بازاریابی مبتنی بر شناخت ذهن مشتری به کمک علوم اعصاب است و تلاش داریم تا با شناخت تکنیک ها و روش های اقناع و تاثیرگذاری، پیام مطلوب خود را به صورت مؤثر و ماندگار به مخاطب برسانیم و در قلب و ذهن مخاطب نفوذ کنیم. در مقاله قبل با استعاره، خاطره و داستان به عنوان سه ضلع مثلثی که میتواند باعث ایجاد ارتباط احساسی با مغز میانی شوند آشنا شدیم و بین فروش منطقی و فروش احساسی مقایسه ای داشتیم و در نهایت چهار حقیقت کشف شده درباره مغز که با شناخت آنها میتوانیم فرد تأثیرگذارتری باشیم معرفی شد. در این مقاله با بررسی تفصیلی این چهار ویژگی مغز سعی داریم یاد بگیریم چطور میتوانیم فروشنده بهتری باشیم به این معنی که ذهن مشتری را قانع کنیم از وضعیت فعلی خود (همانجایی که پیش از خرید محصول ما قرار دارد) به وضعیت جدید (علاقمند به خرید محصول) تغییر کند.
1. ساختار سه قسمتی مغز
مغز انسان از نظر محققین علوم اعصاب، از ساختاری سه گانه تشکیل شده است و دارای سه مغز جدید(منطقی)، میانی(احساسی) و قدیمی(غریزی) است که هر قسمت، ویژگی ها و عملکردهای خاص خود را دارد. مغز قدیم یا مغز خزنده، قدیمی ترین بخش تشکیل شده در مغز است و مسئول حفظ بقا و دور ماندن از خطرات است. مغز قدیم با سه مفهوم حفظ بقاء و دوری از خطرات، خوردن و امکان ادامه بقا و تولید نسل سر و کار دارد و هرزمان متوجه شود این سه مفهوم درگیر هستند وارد عمل میشود. مغز میانی یا مغز احساسی مسئول هیجانات و احساسات ماست و انگیزه اعمال ما را مشخص میکند و به تفکرات جهت میدهد. این مغز میانی است که تعیین میکند چه چیزی لذت بخش و خوب است و چه چیزی خسته کننده و تکراری است. مغز جدید یا نئوکورتکس سومین بخش و جدیدترین بخش تشکیل شده در مغز و مسئول فعالیت های ارادی و استدلال های منطقی انسان است. این بخش مغز فعالیت هایی نظیر خواندن، نوشتن، برنامه ریزی، استدلال منطقی، ادراک و ترکیب واقعیت های پیرامون برای ساختن ایده های جدید را انجام میدهد. سؤال اینجاست، شناخت این سه بخش مغز چه کمکی در جهت تأثیرگذاری بیشتر به ما میکند؟
سیستم عامل مغز
تصاویر اسکن مغزی نشان میدهد، مسیر ورود اطلاعات به مغز انسان ابتدا از مغز قدیم میگذرد (تا بررسی شود که خطری برای ادامه بقا وجود نداشته باشد)، سپس به مغز احساسی و در نهایت مغز جدید میرسد. ازآنجاکه مغز احساسی اطلاعات را قبل از مغز جدید دریافت میکند، میتواند به صورت مستقل از مغز منطقی و به شکلی هیجانی، احساسی و بدون تفکر دست به اقدام بزند. درواقع مغز پیش از اینکه یک پاسخ منطقی ایجاد کند، یک پاسخ احساسی تولید کرده است. ساختار مغز ما اینگونه آفریده شده است که ابتدا احساس و سپس تفکر کنیم. در زمانهایی که حجم اطلاعات احساسی کاهش مییابد مغز منطقی نقش پررنگتری دارد اما مواقعی که انسان درگیر احساسات و هیجانات قوی است، این مغز میانی است که قدرتمندتر ظاهر میشود. درحقیقت احساسات همان چیزی است که انسان ها را به سمت اعمال مختلف هدایت میکند و نمیتوان به راحتی از آن چشم پوشی کرد. از طرفی تحقیقات نشان میدهد بیش از 90% تصمیمات ما درقسمت ناخودآگاه مغز (مغز میانی و مغز قدیم) گرفته میشود. آنچه در رفتار فروشندگان موفق قابل توجه است، کنترل ارتباط با مشتریان در محدوده احساسات است و این توانایی را دارند به جای تمرکز بر تأثیرگذاری منطقی و ارایه حجم بالایی از از اطلاعات مغز میانی و مغز قدیم را درگیر کنند و تأثیری احساسی و عاطفی روی مشتری بگذارند و با این کار میتوانند روی تصمیم گیری های مشتری تأثیر بیشتر و ماندگارتری داشته باشند.
2. نیمکره راست، نیمکره چپ
قسمت جدید مغز به دو نیمکره راست و چپ تقسیم شده است که عملکردهای متفاوتی از خود به نمایش میگذارند. نیمکره چپ تحلیلی، عقلانی و علاقمند به حل مسأله است. این نیمکره به فعالیتهایی مثل استدلال های خطی و بازسازی واقعیت ها میپردازد و همواره از شما درباره هر موضوعی درخواست اطلاعات، آمار و اسناد میکند.
از طرف دیگر نیمکره راست خلاق بوده و قسمت حسی مغز انسان است و به عکس ها، استعاره ها و تصاویر فکر میکند. تصویرسازی های ذهنی و شناخت اجتماعی در این بخش مغز انجام میشود. نیمکره راست محل ذخیره و بازیابی ادراکات فیزیکی ما، تعاملات احساسی و تصاویری زنده از تجربیاتی است که داشتهایم. نیمکره راست مستقیم با مغز میانی و سیستم عصبی مرکزی بدن یعنی با تمام احساسات ما در ارتباط است.
زمانیکه اطلاعات خیلی زیاد یا اطلاعات ناقصی به نیمکره چپ میرسد نمیتواند تصمیم گیری کند اما نمیکره راست احتمالات گوناگون را در نظر میگیرد و تخمین ها و اداراکات مختلفی را در خود جای میدهد. ما هر روز در زندگی خود تصمیم هایی میگیریم که مبتنی بر تجربیات، احساسات، شهود و حافظه ماست که درواقع همه در نیمکره راست مغز قرار دارد. در هنگام فروش محصول اگر نتوانیم با نیمکره راست مغز مشتری ارتباط برقرار کنیم(احساسات، تصاویر، خاطرات و …) و فقط سعی کنیم با ارایه اطلاعات منطقی(مانند یک کامپیوتر سخنگو) او را قانع کنیم، در اغلب موارد خریدار گیج میشود و سعی میکند وضعیت فعلی خود(حالتی که برای محصول ما هزینه نکرده است) را حفظ کند. فروشندگان موفق پیش از ارایه اطلاعات منطقی همواره دنبال ایجاد ارتباط احساسی با نیمکره راست مغز هستند تا بتوانند سریعتر مشتری را به وضعیت جدید خود (خرید محصول) هدایت کنند.
3. انعطاف پذیری مغز
محققان به این نتیجه رسیده اند در هر زمانی یکی از نیمکره های مغز شما بر دیگری غالب است اما هر دو نیمکره در مغز تمام انسان ها همیشه و همزمان در حال کارکردن است. تا مدت ها اعتقاد بر این بود انسان ها با مدلی کاملاً منطقی خرید میکنند یعنی ابتدا احساس نیاز میکنند سپس به جمع آوری اطلاعات میپردازند و گزینه های مختلف را بررسی می کنند و در نهایت با درنظر گرفتن منافع خود بهترین گزینه از نظر منطقی را انتخاب میکنند، اما این مدل تغییرات جدی داشته است و امروزه اهمیت نیمکره راست و تأثیری که روی تصمیمات دارد آشکار شده است(به طور مثال میتوانید خرید سیگار یا نوشابه را با مدل قدیمی توجیه کنید؟!).
انعطاف پذیری به توانایی مغز انسان برای تغییر و رشد بستگی دارد و برای ایجاد این رشد به ساخته شدن ارتباطات جدید در مغز نیاز است که منجر به تفکرات و ایده های جدید میشود و “تجربه” دقیقاً همان عاملی است که منجر به ایجاد این ارتباطات جدید درون مغزی میشود. ما به صورت دائم در حال تجربیات جدید هستیم و با هر تجربه جدیدی ساختار ارتباطات درونی مغز ما در حال تغییر است. درواقع مغز خاطرات و حافظه های جدیدی را میسازد و رشد میکند و یاد میگیرد. نکته کلیدی در این روند، قدرت بالای احساسات در تجربیات ماست. هر چه احساسات بیشتری در یک تجربه دخیل باشد، یادآوری آن برای ما راحت تر و بهتر خواهد بود. فروشندگان موفق با علم به این موضوع سعی میکنند فرایند خرید را به یک خاطره احساسی تبدیل کنند تا در ذهن مشتری به عنوان یک تجربه ماندگار، ثبت شود.
4. احساسات مسری است
انسان ها نسبت به یکدیگر احساس همدلی دارند به همین دلیل وقتی کسی ناخودآگاه لبخند میزند، ما هم دوست داریم لبخند بزنیم. محققان توانسته اند منشأ این همدلی را در مغز انسان شناسایی کنند. مغز انسان از میلیاردها سلول به نام “نورون” تشکیل شده است. برخی از نورون ها دارای رفتار انعکاسی یا بازتابی هستند، یعنی این نورون ها هم در حالتی که شما کاری را عمدی انجام میدهید فعال میشوند و هم در زمانی که میبینند دیگری در حال انجام رفتاری عامدانه است برانگیخته میشوند (درواقع رفتار دیگری را به عنوان رفتاری که ما انجام دادهایم در نظر میگیرند). نکته مهمتر اینجاست که هرچه این رفتار عمدی با احساسات بیشتر همراه باشد احتمال بیشتری دارد که این سلول ها آن را بازتاب بدهند و می توانیم ادعا کنیم احساسات در بین انسان ها مسری منتقل میشود.
جمع بندی:
در مقاله شماره قبل دیدیم که فروش امروز با فروش سنتی تفاوت مهمی پیدا کرده است و منشأ این تفاوت ساختار ذهن و قدرت احساسات است. در این مقاله به 4 ویژگی مغزی که احساسات مشتری را درگیر میکند و باعث میشود فرد آماده تغییر وضعیت از بازدیدکننده به مشتری شود. در مقالات بعدی باز هم به سراغ فروشدگان موفق امروز دنیا میرویم و با “قدرت پنهان آسیب پذیری” به عنوان یکی از رازهای نوین فروش بیشتر آشنا میشویم.